تاپیک های قبلم کامل وضعیت بارداریم وشرایطمو گفتم وچیا بهم گذشت خداروشکر با معجزه خدا وند واهل بیت ودعاهای خانمای نینی سایت بچه هام یکماه تو دستگاه بودن و صحیح وسلامت مرخص شدن شوهرم وضع مالیش تا قبل بیکاریش عالی بود نمیدونستیم بابچه دارشدن قرار بیکاربشه رفتار واخلاقش بامن مثل دشمنا شده انگار. من نامادری این بچه هام اون. مرد مهربون وزن دوست و خانواده دوست به کل اخلاقش تغیرکرده چون همسرم هزینه بیمارستان خصوصی نداشت رفتم دولتی که دوبار شکممو پاره کردن و بخاطر الرژی به نخ بخیه دوبار بخیم زدن خوبه عفونت به خونم نزد بمیرم ولی من هیچکدوم به روی شوهرم نیاوردم وفقط وفقط درهمه حال گفتم هیچوقت واسم کم نزاشتی نگران نباش این شرایطم میگذره من بخاطر استفاده قرص نتونستم به بچه هام شیر بدم امروز رفتم دکتر برا قد و وزن دوقلوهام شکرخدا گفتن همه چیز خوبه فقط شیرخودتو شروع. کن بده اما نگران نباش اگه سینتو. نگرفت زمان. میبره اومدیم خونه یه ریز داره به جونم غرمیزنه تو کم کاری میکنی تو فلانی توبیساری گفتم به ولای علی اگر دوقلوهام نبودن خودمو. میکشتم راحت کنم از دستت چت شده اگه میدونستم اون مرد مهربون وخانواده دوست زندگیم بعد بچه انقدر دشمن. میشه باهام عمرا بچه نمیاوردم دیروزم کلی بهم غرزد بعداومد معذرت خاهی کرد برام یه دسته گل بزرگ گرفت گفتم معذرت خاهیت به کارخودت میاد فقط هی دلمو میشکنی چه فایده داره کنارم که نمیخوابی ازم فاصله میگیری باهام بدرفتاری میکنی همشم. میگی چون ذهنم. مشغول کار باشه مشغول باشه ولی دلیلی نمیشه عین دشمنت بامن رفتار میکنی نه انگاز زنتم این یکماه یکبار ننشستی بگی خانومم بابت دوقلوهام شکرت که دارمتون فقط غر زدی به جون. من میاد با دوقلوهام بازی میکنه کیف میکنه ولی منو. نمیبینه خانما طبیعی این رفتار شوهرم یا چی بخدا من دارم دیونه میشم خودش میدونه چقدر وابستشم وچقدر روی رفتار حساسم ولی نمیدونم چرا اینجوره مامانم میگه چون بیکاره درکش کن قبلا وضع مالیش عالی بوده الان چون خالی شده نگران مسئولیتاشه
از ی طرف حرف مامانت درسته
مادرت درست میگه
شرایط و خو خونه هم یهو عوض شده آن شالله درست میشه
عین شوهر من شده
کلا تغییر کرد یه ادم دیگه شد بعد از بچه
خداش شد بچه
افسردگی بعد از زایمان تورو شوهرت گرفته 🫤
ولی احتمال بالا مادرت درست میگه بخاطر بی پولیه
خیلی از مردها این شکلی هستن اگه جیبشون پر نباشه تبدیل به یه آدم دیگه میشن
اره عزیزم شاید فکرش خیلی مشغوله خیلی بهش فشاراومده سربیکاریش،ی مدت شماهم کاری بهش نداشته باش
چرا مردا بعد بچه اینجوری میشن
واسه همین دوست ندارم بچه داشته باشم
کلا مردا بعد زایمان حساس میشن
انگار پریودن قشنگ همون علائم رو دارن
همسر شما که دغدغه مالی هم داره
کاملا طبیعیه نگران نباش
درکش کن کم کم درست میشه انشاالله
باید باهاش مهربون و خوش رفتار باشی
خلاصه فکر کن پریوده همون‌جوری باهاش رفتار کن
شوهر منم همینجوری بود تا سه ماه بعد زایمانم با بچه خوب بود با من انگار باباشو کشتم جلوش تیکه تیکه کردم انقد بدرفتاری میکرد من ک هرگز نمیبخمش خدا اون بابای عوضیشو از بالای زندگیمون برداره ک پرش میکنه نمیزاره زندگی کنیم
خب منم درکش میکنم عزیز بخدا میرم کنارش میشینم. میگم تو هیچوقت واسم کم. نزاشتی به زندگی هیچوقت چیزی به دلم. نموند الانم واسه منو بچه هامون کم نمیزاری نگران نباش میگذره دوباره میری سرکار هیچوقت این مسئله نرفتن بیمارستان خصوصی رو به رخش نکشیدم همیشه حمایت عاطفیش کردم حتی طلاهامو فروختم که قسطاشو بده ذهنش اروم شه اما برعکس اون از وقتی زایمان کردم فقط فاصله میگیره غرمیزنه بخدا احساس میکنم از زن وزندگی پشیمون شده میگه نه من همونم توام واسم همونی اولویتمم زن وبچه هام گفتم حرفت اینه عملت چیز دیگه
مامانت درست میگه ولی چرا بکی پبدا نمیشه ب اون بگه....راستش حق داری
لازمه یمدت برو خونه مامانت تا خودشو درست کنه
شوهر منم
کلا مردا بیلیاقتن هرچی سلیطه ترباشی مرد عاشق تره
خب منم درکش میکنم عزیز بخدا میرم کنارش میشینم. میگم تو هیچوقت واسم کم. نزاشتی به زندگی هیچوقت چیزی به دلم. نموند الانم واسه منو بچه هامون کم نمیزاری نگران نباش میگذره دوباره میری سرکار هیچوقت این مسئله نرفتن بیمارستان خصوصی رو به رخش نکشیدم همیشه حمایت عاطفیش کردم حتی طلاهامو فروختم که قسطاشو بده ذهنش اروم شه اما برعکس اون از وقتی زایمان کردم فقط فاصله میگیره غرمیزنه بخدا احساس میکنم از زن وزندگی پشیمون شده میگه نه من همونم توام واسم همونی اولویتمم زن وبچه هام گفتم حرفت اینه عملت چیز دیگه
بخدا حتی نرفتم خونه. مامانم به مامانم گفتم بیاداینجا که. خونه. خودمون راحت باشه بیشتر کنارمون باشه اما اصلا منو نمیبینه خب منم درکش میکنم میگم تو هیچوقت واسم کم. نزاشتی به زندگی هیچوقت چیزی به دلم. نموند الانم واسه منو بچه هامون کم نمیزاری نگران نباش میگذره دوباره میری سرکار هیچوقت این مسئله نرفتن بیمارستان خصوصی رو به رخش نکشیدم همیشه حمایت عاطفیش کردم حتی طلاهامو فروختم که قسطاشو بده ذهنش اروم شه اما برعکس اون از وقتی زایمان کردم فقط فاصله میگیره غرمیزنه بخدا احساس میکنم از زن وزندگی پشیمون شده میگه نه من همونم توام واسم همونی اولویتمم زن وبچه هام گفتم حرفت اینه عملت چیز دیگه