حالا میگید چرا انقد تاپیک میزنم🤣🤣🤣🤣
نگید تا دیشب مینالیدی الان داری از عشق میگی
دیشب بهش گفتم سرم درد میکنه رفتم تو اتاق ...
خودش شام خورده بود به دخترم داده بود و خوابونده بودش... برای اولین بار پوشکش عوض کرده بود
فهمیدم داره میاد تو اتاق زود خودمو زدم به خواب...
اومد صدام زد آروم گفت خوابی
جواب ندادم...
انگشتاش ک رفت لای موهام دیگه چشمام باز کردم
گفت دخترمون خوابوندم تو اتاقش...
گفتم نه بیارش میترسه هنوز عادت نداره تنها بخوابه...
گفت نگران عادت اون نباش عادت میکنه.
عادت منم برات مهمه...
گفتم چی؟ گفتم سرم درد میکنه..
گفت ازم ناراحتی هنوزم...
گفتم نه منم دیگه عادت کردم
گفت به چییییییی
گفتم به بد قولیات زخم زبونت نگاههای ترسناکت
گفت کشش نده تموم شد ولش کن
گفتم خیلی وقته جایی تو دلت ندارم
دستمو گرفت گذاشت رو قلبش
نمیدونم چون اونجوری گفتم یهو تند زد یا از قبل میزد
قلبش خیلییییی تند میزد
گفت ببین چند روزه میخوامت محل نمیدی بهم
دیگه فقط محبتش بود و بغلش و....
بعد دستمو باز گذاشت رو قلبش گفت ببین آروم گرفت یکم
اشکام ریخت آنقدر گریه کردم تو بغلش بغضم ترکید
هیچی نگفت نگفت چته نگفت چی شده..
فقط بغلم کرد..
چشای اونم خیس شد ولی گریه نکرد
میخواست بخوابه
گفتم بغلت درمون همه ی دردامه بزار بمونم
گفتم چرا منو عاشق خودت کردی ؟ من دلم خیلی کوچیکه برای جا شدن این عشق تو دلم جا کمه
ببین بقیه شو تو چشام نگاهم کن... ببین بقیه ش از پوستم میزنه بیرون ...
میره تو لای موهام میره سر انگشتام همه ی وجودم میشه پر عشقت ...
نگام نمیکرد سرش بالا بود
گفتم نگام کن دیگه ببین معلومه ؟ پیدا میکنی عشقتو تو وجودم ...
صورتش پر اشک شده بود
گفت ببین تو آخرش منو میکشی . نکن این کارارو
گفتم نگام کن دیگه ... بگو توام دوسم داری
خیره شدیم بهم گفت نامردم اگه بازم اذیتت کنم...
گفتم تو مرد مردایی ...مرد ترینی تاج سرمی صاحب اختیار منی بزرگواری همینجوری گفتم و گفتم براش
هی میگفت میکشی منو ... میمیرم آخر راحت میشی
صبح هر دومون آروم بودیم .
بغلش کردم دست شو بوسیدم راهیش کردم رفت
همش میگفت دیشب خیلی خوب بود
لباست چقدر بهت میومد .
موهات چقدر بلند شده
همینجوری ک تو فکرش بودم گفتم بنویسم
نگید داستان یا الکیه ...