دو شب پیش مادرشوهرم زنگ زد به همسرم و اصرار ک بیاین خونم. کارتون دارم همسرم گفت نه، تازه اونجا بودیم (خب خ مشکوک بود چون هیچ وقت مادرشوهرم اصرار نمیکنه، بعد نمیدونم چی به شوهرم گفت ک شوهرم جلوی من راحت نبود فقط گفت اهااا خب باشه خیر باشه وقتی قطع کرد حرفی نزد منم ازش سوال نپرسیدم منتظر بودم خودش بگه که نگفت منم بعد چند ساعت دلم طاقت نیورد گفتم مامانت چکار داشت گفت هیچی من تو خودم ناراحت شدم ولی پی حرفو نکشیدم
خدایا به من صبری عطا فرما نزنم دهن بعضیا را سرویس کنم🤨😑
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.