تا حالا مادرشوهر وابسته به پسر و سمی دیدین که زندگی پسر و عروسش رو بهم بریزه؟ مادرشوهر و شوهرم به شکل بیمارگونه ای وابستن جوری هم هست که انگار من مزاحم اینا شدم تو یه خونه هستیم دیگه دارم دیونه میشم من تو خونه بشورم بپزم و اون نیازش و حرف هم دائم از شوهرم و مادرش باید بشنوم مشاور اینا هم رفتیم فایده نداره اصلا زندگی نداریم انگار بچه اینا هم ندارم سه سال هست ازدواج کردم اینم بگم مادرشوهرم سن بالا هست هر چی حرف میزنم مادر اینجوری داری زندگی مارو خراب میکنی یه جواب تو مشتش داره مثلا همینه که هست پسرمه و نمیتونی بسلامت زن زیاده برای پسرم از همین جا بهترین زن میگیرم حالا من تو شهر بزرگ شدم اومدم تو روستا از قیافه و همه چی هیچی کم ندارم ولی باز انگار اینا زیادی به سر من هستن و دست بالا میگیرن خودشونو و جوری رفتار میکنن انگار کی هستن نمیدونم چیکار کنم روح و روان سالم برام نمونده