سلام
اول بگم که مادرشوهر من 72 سالشه اما به ظاهر حدود 55 سال به نظر میاد.کلا ی پسر ( شوهرم) و ی دختر داره شوهرش هم 18 سال پیش فوت کرده. خودش فوق لیسانس پرستاریه و پدر شوهرم مهندس بودن. به گفته خودشون عاشقانه ازدواج کردنو از لحاظ مالی هم خیلی خوب بودن و همیشه هم راننده داشتن و خدمتکار داشتن و ...( راست میگن چون هنوز هم همینطوره). یعنی سختی خاصی نکشیده جز اینکه میگه من عاشق کارم بودم اما همسرم میگفت وقتی نیاز مالی نداری نرو. الان هم دخترش ازدواج کرده مهاجرت کرده و پسرش هم شوهر منه و هردوتامون هم اوضاعمون رو به راهه. خودش هم ی خونه بزرگ داره حقوق بازنشستگی هم داره و ی خونه هم اجاره داده و هر آخر هفته هم با دوستاش میره تور و گردش و رستوران. روتین پوستی و ورزش و خرید و ... هم داره.
اما نکته اینجاست که به محض اینکه ما یا خواهر شوهرم کوچکترین حرفی بزنیم شروع میکنه به گریه و زاری که " من ی مادر رنج کشیده ام افتادم ی گوشه به کسی کاری ندارم بدبختم و بیچاره ام و ....
با این حرفهاش کاری کرده که بچه هاش جرات نداری چیزی بهش بگن و مخصوصا شوهر من شدیدا نسبت بهش احساس گناه میکنه و مدام میگه مامان بیچاره ام مامان الم مامان بلم.
دارم دیووونه میشم از دستش. به نظر شما من با این آدم سمی چه کار کنم؟؟؟؟