کارش یه جوریه نمیشه جابجا شد اگه جابجادبشه دیگه هزنیه ای ندارم واسه درمانش
مادرم دیگه حوصله بچه نداره عاشق پسراشه الان میدونه بچم تب داره یه سر ب من نزد اگه بچه برادرم باشه تا خود صبح ب والله میره خونشون میمونه بالا سرش میگه پسرم جیزیش نشه😭البته بکم واسه من ناراحته خیلی زیاد ولی یوقتا ازش دلگیر میشم با بی محلیاش
منم دخترم دردش مثه نمک روی زخممه اصلا نمیتونم بپذیرمش الان سه ماهه ارایشگاه نرفتم ابروهام اصلاح کنم ازخودم حالم بهم میخوزه ۲۰ کیلم کم کزدم