همه فک میکنن چقدر من خوشبختم
شوهر با سواد، زندگی متوسط به بالا، شاغل بودن، بچه ی باهوش
ولی در درون تهی هستم، شوهرم هیچ وقت برای من تب نکرد و خیلی بهم اهمیت نمیده، تو جمع یه جوری رفتار میکنه که همه میفهمن برام احترام زیادی قائل نیست،
باسواده وای انتظار داره مثل عهد رنسانس زنش چشم قربان بگه و ...
من مشکلی با جدایی ندارم، فقط با خودم عهد کردم هیچ وقت پسرمو تنها نگذارم چون اون با خواست من به دنیا امده نه با خواست خودش
پدر و مادرم خیلی پدر و مادری نبودن که به بچشون مهر بدن و در سختی پیشش باشن، خودم از ابن جهت ناراحتم نمی خواهم این درد را بچه ام هم بکشد
ولی بعضی وقت ها خیلی کم میارم