لطفا رشتم رو نپرسید چون حالا دونفرم میان میگن خوبه بحث منحرف میشه
بحص خوبی و بدیش نیست اینه که من ازش متنفرم با تک تک سلولای بدنم
همون اولم پزشکی میخواستم گفتم اگه نشه کلا دانشگاه نمیرم و میرم سرکار حالا فروشنده ای چیزی
سال اول نشد پشت کنکور موندم بازم قبول نشدم درست و حسابی درس نمیخوندم
دیدم دارن خاستگار برام میارن و گیر دادن به شوهر کردن من
از بس ازدواجی هستن من از ترس اینکه مجبورم کنن رفتم این رشته ی کوفتی
هر روز و هرثانیه توش عذاب کشیدم
هرشب دعا میکردم صبح دیگه بیدار نشم
از ترس شوهر دادنم نه جرات میکردم انصراف بدم برگردم
نه روح و روان سالمی برام مونده بود بتونم دوباره کنکور بدم
حالا هم که دارم تموم میشه باید برم سرکارش