این اتاف تو خانودمون افتاد. مال چند سال پیش. امشب چیزی دیدم دوباره اومد تو ذهنم .
من عموم خیلی وضع مالیش خوبه طلافروش . سه تا بچه داره الان
این قضیه مال ۵ سال پیش حدودا
عموم وقتی ۲۰ سالش بوده به اجبار با یکی ازدواج میکنه نمیخوام تعریف الکی بکنم ولی عکس جوونیهاش خیلی خیلی از خانومش سر تر بوده این خانم اصلا به خودش و زندگیش نمیرسید و عموم کم کم عادت های این خانم روش تاثیر گذاشت الان خیلی فرق کرده قیافش
از لحاظ شخصیتی و اخلاقی هم اصلا بهم نمیخوردن مامانشون تو ۱۳ سالگی بهترین مدل گوشی رو میداده دستشون و در عوض پدرشون مسافرت حتی نمیبردشون . و کلا زن عموم همه اینکارارو بدون اطلاع داییم برای بچه هاش میکرده و از یک طرف دیگه دو تا دختر هاشو حتی از خونه نمیذاشت بیان بیرون میگفت درس دارن من یادم عروسی عمو کوچیکم نیومدن دختر عمو هام چون میخواستن واسه کنکور بخونن در عوض پسرشون تو ۱۴ سالگی با دوستاش مسارفت میرفتن شمال و...* دوستاش بزرگتر از خودش بودن
یعنی بچه هاشونم از لحاظ شخصیتی ثبات نداشتن . دختر عموی بزرگم خاستگار های خیلی خیلی خوبی داشت به خاطر وضع مالی خوب عموم از قشر مرفه بودن همه خاستگار هاش اما زن عموم همشون رو رد میکرد و این با پسر خالش ازدواج کرد * بعد ها معلوم شد مامانشون به خالش و خواهر زاده اش وعده ماشین و پول زیاد داده بوده که با دخترش ازئاج کنه چون پسره اصلا نمیخواسته اینو چند سال میگذره و