2777
2789
عنوان

دزدی تمام دارایی پسر از پدرش

135 بازدید | 9 پست

این اتاف تو خانودمون افتاد. مال چند سال پیش. امشب چیزی دیدم دوباره اومد تو ذهنم .

من عموم خیلی وضع مالیش خوبه طلافروش . سه تا بچه داره الان 

این قضیه مال ۵ سال پیش حدودا 

عموم وقتی ۲۰ سالش بوده به اجبار با یکی ازدواج میکنه نمیخوام تعریف الکی بکنم ولی عکس جوونیهاش خیلی خیلی از خانومش سر تر بوده این خانم اصلا به خودش و زندگیش نمیرسید و عموم کم کم عادت های این خانم روش تاثیر گذاشت الان خیلی فرق کرده قیافش 

از لحاظ شخصیتی و اخلاقی هم اصلا بهم نمیخوردن مامانشون تو ۱۳ سالگی بهترین مدل گوشی رو میداده دستشون و در عوض پدرشون مسافرت حتی نمیبردشون . و کلا زن عموم همه اینکارارو بدون اطلاع داییم برای بچه هاش میکرده و از یک طرف دیگه دو تا دختر هاشو حتی از خونه نمیذاشت بیان بیرون میگفت درس دارن من یادم عروسی عمو کوچیکم نیومدن دختر عمو هام چون میخواستن واسه کنکور بخونن در عوض پسرشون تو ۱۴ سالگی با دوستاش مسارفت میرفتن شمال و...* دوستاش بزرگتر از خودش بودن

یعنی بچه هاشونم از لحاظ شخصیتی ثبات نداشتن . دختر عموی بزرگم خاستگار های خیلی خیلی خوبی داشت به خاطر وضع مالی خوب عموم از قشر مرفه بودن همه خاستگار هاش اما زن عموم همشون رو رد میکرد و این با پسر خالش ازدواج کرد * بعد ها معلوم شد مامانشون به خالش و خواهر زاده اش وعده ماشین و پول زیاد داده بوده که با دخترش ازئاج کنه چون پسره اصلا نمیخواسته اینو چند سال میگذره و

ادما چقدر عزیز میشن وقتی که قاب عکس شن عجب رسم تلخی منم میخوام یه قاب عکس شم

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

این دختر خاله بزرگم شخصیت خوبی نداشت در واقع تقصیر مامانشم بود مثل زنای ۴۰ ساله دوست داشت دختر ۲۰ سالش بگرده 

تو جمع چند بار به نامزدش توهیین های خیلی بدی کرد ولی اون فقط سکوت میکرد 

یک شب این عموم میره حمام و خانومش بهش میگه که پسرش امیر تصادف کرده میخواد بره ماشین رو بیارن  اینم میگه منم بیام و ... ولی زن عموم میگه نه کار واجبی نیست 

خلاصه میره و ساعتای ۲ شب زنگ میزنه عموم که چرا نمیاین اینم میگه مدارک باید بدیم تو بخواب ما میایم 

ولی عموم دلش شور میزده منتظر میمونه ساعتای چهار صبح طلافروشی پایین خونشون بوده میره میبینه کل مغازه خالی شده زنگ میزنه به پلیس و دوربین هارو نگاه میکنن میبینه پسرش اومده برداشته

ادما چقدر عزیز میشن وقتی که قاب عکس شن عجب رسم تلخی منم میخوام یه قاب عکس شم

اونجا عموم ازشون شکایت میکنه . اینارو هم خروج ممنوع میکنن فکر کنم چون مبلغ خیلییی زیادی رو دزدیدن ولی عموم بعد ۳ هفته تقریبا شکایتشو پس میگیره متاسفانه

از اینا اصلا خبری نبودی الان دو ساله عموم دوباره ازدواج کرده 

و سه ماهه برگشتن اینا 

پسرش با یک دختر شیرازی ازدواج کرده یه بچه دو ساله هم داره 

سنش پسر عموم خیلی کمه شاید ۲۴ یا ۲۵ سالش باشه الان 

اون دختر عمو بزرگم مشکل روحی داره داره چون به پسر خالش وابسته میشه ولی پسر خالش هی بهش میگه به مامانت بگو هر وقت به قولش عمل کرد منم برمیگردم 

حالا خانوم دومش یه مشکل دیگه داره

ادما چقدر عزیز میشن وقتی که قاب عکس شن عجب رسم تلخی منم میخوام یه قاب عکس شم

این پسرش که برگشته از باباش دوباره پول میخواد چون پولی که برده بودن تموم شده عموم هم که دیده نوه داره کلا نرم شده 

خانومش اصلا مخالف حضور ایناست میگه نباید پسرتو ببینی ولی عموم علاوه بر اینکه پسرشو میبینه براش کارم پیدا کرده هزینه زندگیشم میده

ادما چقدر عزیز میشن وقتی که قاب عکس شن عجب رسم تلخی منم میخوام یه قاب عکس شم

دختر عموی بزرگم باید بره پیش روانشناس خانومش میگه نباید بزاری این بره و ...

الان همسر اولش بهی گاهی پیام میده 

یه بار عموم گفت جلو همه به خانومش که اگه اون برگرده اینو طلاق میده چون اوانو دوست داره 

همینقدر عجیبن اینا

ادما چقدر عزیز میشن وقتی که قاب عکس شن عجب رسم تلخی منم میخوام یه قاب عکس شم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792