یکی از دوستام که خونوادش در حد صفر که چه عرض کنم منفی صد بود ، (برادر معتاد شیشه ای،پدرم معتاد، مادرش سرطان داشت ، خواهرش طلاق گرفته بود، پدرش تو کوچه ها کارتون و ضایعات جمع می کرد ، یه خواهرم از خودش خیلی بزرگتر که ازدواج نکرده خودش می گفت ترشیده، تو محله خیلی فقیر میشینن حتی خونم از خودشون نیست)چنین وضعیتی داشت . یه پسره رو عاشق و دلباخته خودش کرد ، پسره پولدار ، کارمند ، هم خونه داره هم ماشین همه چی تمام ....
نمی خوام برای مشکلاتی که داشته طعنش بزنم بالاخره دست خودش نبوده ، ولی همیشه به این عرضش احسنت می گم .
و بار دیگه این قانون نانوشته ی خرابا شانس دارن رو صد در صد تأیید می کنم.
فقط این بین نمی دونم خدا چرا منو گذاشته که ببینم ، در حالی که هیچ کاری از دستم بر نمیاد حتی نمی توانم با یه پسر حرف بزنم چه برسه به اینکه عاشق خودم کنمش.
فقط فکر کنم حذف زجر منه.
خدایا مرگگگگگگگگگگ
اگرررر هستی