نمیدونم جریان ینفر بود که خب.. یه ساله میشناختمش و یعنی یه ساله الانم باهاش همکلاسیم.. دیدم آدم خوبیه، برونگراست، ادمای زیادی دورشن، اجتماعیه
راستش رفتارمن.. بیشترموارد ساکتم و خیلی صحبت نمیکنم توی کلاس رفتارم محتاطانهاست. هرچند دوباره اینطوری به خودم میگیرم ولی زیاد نیست توی کلاس
این ادمه، من ازلحاظ شخصیتی ازش خوشم اومد و گفتم برم باهاش دوست بشم اولش فکرمیکردم ازخودراضیه ولی چون خیلی به طرزفکربقیه اهمیت میدادم که مبادا کسیو ناراحت نکنم، هیچی بهش نمیگفتم معمولا مطلب و حرفارو توی دفتر مینوشتم و.. به بقیه نشون میدادم که بخونن
یکم گذشت.. رفتم به دوستش گفتم فلانی چی دوست داره گفت تینت و بغل، بهش گفتم میای دوست بشیم؟ شمارتو بهم بده گفت من باهمه دوستم و به کسی شماره نمیدم
دیدم چندلحظه بعد توی یه جای خلوت واسم قیافه گرفته
هیچی نگفتم و سراین حرکتش ساکت موندم
خلاصه امسال شد، دوستاش یهویی مادوتارو شیپ میکردن مثلا میگفتن که کتونی هاتون شبی همدیگست، یا میگفتن چزنتون یکیه یهویی همینجوری. دوستش کنو صداکرد گفت چرا شماره محی رومیخواستی؟؟ گفتم اون قضیهاش فرق داره
روز بعدش پرسید، گفت چرا ازمحی خوشِت میاد؟ جواب این سوالشو ندادم
امسال اتفاقای مهمی دررابطه بامنو اون افتاد