امروز همسرم وقتی داشت میومد دنبالم واسم یه رز خریده بود داخل بانکه شیشه ای بود خواستم بزارم ماشین گفت نه با خودت بیار نزار بمونه تا من تو دستم رفتم خونه و دید حرصی شد سلام داد دست نداد
دیگه جوری تابلو حسودی میکنه که خواهرشوهرمم فهمید
دیگه ناهار خوردیم به سفره هم دست نزد گوشیشو گرفت دستش ایرپاد انداخت به گوشش نشست منو خواهرشوهرم ظرف شستیم میوه اوردیم ولی از جاش تکون نخورد از حرصشم فقطط میخورد با اینکه روزای قبل رژیییم داشت
یکی نیست بگه اندازه مامانه من سن داری بعد داری حسودی میکنی خب ما هنوز ۱ سال نشده ازدواج کردیم چشم دیدن نداره بیشعور