خانواده مم همینو میگن
ببین چند وقته منو کشت که عروسی پسر فامیل مامانمه و حتما باید بیای
منم گفتم عزیزم طرف خودش تنها اومد عروسی ما ، خانومشو بچه هاش نیومدن، گفت ما چکار اونا داریم حتما دعوت میشیم و باید بیای
اون طرف هم زنگ زده مادرش رو دعوت کرده و گفته ببخشید پسرتو دعوت نمیکنم چون عروسی تعداد محدوده و ....
من از صحبت های مادر شوهرم متوجه شدم
شوهرم اصلا به رو خودش نیورد
من نمیدونم چرا واسه همچین افرادی با من در میفته؟
تو تمام مسایل زندگیمونم همینطوره قبل از عقدمون میگفت حالا ببین سرعقدی اطرافیانم چقدر کادو میدم و ما کادو میدیم و ....
هیچ کدومشون کادو ندادن، جز دو تا خواهرش اونم یکیشون ۲ میلیون دلد، یکی ۳۰۰ هزار تومن
بعد خانواده من چون گفته بود اونا رسم دارن ، به من هدیه دادن همه طلاااا
بعد از عروسیمون گفت ببین پاگشایی چقدر گیرت میاد ، خدا میدونه هییییییییچکس به من پاگشایی که نداد هییییچ ، همه مارو بعد ۴ تا ۵ ماه دعوت کردم ، خیلیاشون هک اصلا دعوتمون نکردن
فقط حرف میزنه، لاف میزنه ، از آمال و آرزوهاش میگه