تابستونی مراسم عروسی عمهام بود یه لباس سبز یشمهای بلد و شیک سفارش دادم!
این لباس دقیقا مث لباسی بود که دوماه قبل از عروسی عمهام ینفر از فامیلای دورمون تو مراسم حنابندونش پوشیده بود! (لباس عروس توی حنابندونش مث لباسی بود که مک برای عروسی عمهام پوشیدم دقیقا رنگش هم مث من بود)
من موقع سفارش این لباس حتی یادمم به اون نبود چ برسه به اینکه بخوام لباسمو مث اون انتخاب کنم
تو مراسم عروسی حالم خیلی خوب بود چون همون لباسی بود که دوسش داشتم ولی آخر شب از بغل یه میز رد شدم که همون دختره که گفتم لباسم مث لباس حنابندونش بود سر اون میز بود از بغلش که رد شدم گف لباسش مث لباس منه شنیدم صداشو!
من اصن خوشم نمیاد لباس یا یه وسیلهامو مث مال بقیه انتخاب کنم و چشموهمچشمی کنم ولی ناخواسته بود بخدا🥲
خیییلی ناراحت شدم و اینقدر عذاب وجدان دارم که بعد از چار.پنج ماه همچنین این عذاب وجدانه ولم نمیکنه!
سر مامانمو در آوردم از بس در مورد این موضوع حرف زدم همش بهم میگه اون اصن یادشم به تو نیس چ برسه به اینکه بخواد بگه لباسش مث ماله من بود ولی گوشم از حرفاش پره!!
اینجا آخرین جایی بود که به ذهنم رسید و گفتم بیام با شما در اشتراک بزارم بلکه یهچیزی بگید تا این عذاب وجدانه گلومو ول ول کنه😕😫💔