چند ساله رو مخش میرم بزارم عمل کنم میگه نه نه نه اگه میخوای اینکارو بکنی طلاقت میدم مستقیم میری خونه بابات من همینجوری قبولت کردم و همینجوری هم میخام الان من دوست دارم عمل کنم براش مهم نیست کلی دعوا و بحث داریم هر سری اطرافیانم عمل میکنن خیلی ناراحت میشم حسرت ب دلم مونده دارم میترسم از حرص میگه اونا برای خودشون میکنن من نمیزارم هر چی هم بحث کنی فایده نداره چیکار کنم تا حرفشو میزنم دعوا میشه شدید ولی من دارم افسرده میشم چون واقعا دلم میخواد الان بهش گفتم بریم مشاور ببینیم مشکل از کیه میگه باشه بریم