من ۱۰ سالم بود
عموی من اون سال ازدواج کرد و پدر مادرم عمو و زن عمو و بقیه رو دعوت کردیم خونمون برای شام
زن عموی من خیلی خیلی خیلی سفیده مثل برفه !!
یادمه من کنارشون نشسته بودم یواشکی به عموم گفت فلانی چقدر سیاهه ! وچقدر زشته ! منو گفت ( پوستم گندمیه ولی سبزه و سیاه نیستم !! حتی زشت هم نیستم !! خیلی ناراحت شدم رفتم به مامانم گفتم و مامانممم با خنده و شوخی بهشون گفت که دخترم ناراحت شده و...
الان بعد از چندین سال حالا پسر خودشون ۲۰ سالشه تبدیل شده به یه مشروب خور و ولگرد دوسال هم کنکور داد کلی خرج کردن دانشگاه هم قبول نشد شنیدیم که فرستادنش سربازی !!!
نمیخوام بگم من خوشحال شدم ...
فقط امشب با شنیدن خبر سربازی رفتن پسرشون یاد حرفش افتادم