خیلی ناراحت شد
یه مقدار بهم حس عاطفی پیدا کرده بود با اینکه خیلی وقت نیست در ارتباط بودیم
با مشاور هم صحبت کردم گفت حالا که به دلت نیست و تفاوت هاتون زیاده پس ردش کن
ولی دلم یه جوریه
انگار حس رو منم کمی بهش پیدا کرده بودم
ولی خوب نمی تونم از راحتی خودم هم بگذرم و با شرایطش کنار بیام
حال بدی های ازدواج قبلیش هم هنوز باهاشه از مهریه هم به شدت می ترسه چون سر قبلی خیلی اذیت شده سر مهریه
یه زندگی گذرونده کم چیزی نیست
برام سخته مردی که این همه تروما گذرونده و هرچی داشته زن قبلیش ازش گرفته قبول کنم
داغون شدگیش اومده برای من
ترسش از مهریه رو یکی دیگه انداخته تو جونش یکی دیگه مهریه اش رو گرفته من اذیتش رو بشم و مهریه خوب نخوام
رد کردنش برای خودم هم سخت بود دلم یه مقدار باهاش بود ولی انجامش دادم
الان حالم بده،غمگین و ناراحتم