نمیدونم چی بگم
فقط یه خاطره از خودم تعریف کنم
منم وقتی نامزد شده بودم نامزدم خارج از کشور بود وقتی زنگ میزد گوشی رو میاوردم مادرمم صحبت کنه خیلی واضح میگفت نمیخوام حرف بزنم
اونم اونور تلفن میشنید میگفت باشه اشکال نداره
سالها بعد وقتی عقد میکردم مادرم از دنیا رفته بود
نامزدمم بعد عقد گفت مهرت تو دلم نیست و طلاق دوران عقد و ....
الان که تاپیک شما رو دیدم یاده اون روزهای خودم افتاده چه بیهوده خودم رو اذیت میکردم
بذار بزرگترها اونطور که صلاح میدونن رفتار کنن شاید خیری توش هست