غم سنگین هست بخصوص عموی بزرگ باشه و بعدش پدرت باشه
والا بد براش نبودم بله برونش خونه ما بود رفتم دست دادم تبریک گفتم خونه بمب زده تحویلمون دادن هیچ نگفتم اما روز عقد نه تور رو داد دستمون به کوچیکتر از من داد در صورتی که میتونست روز قبل عقد بگه تور رو شما بگیرید بعد نه خودش نه شوهرش دعوتمون نکردن شام بیاید دور هم باشیم خودش و برادرهاش و زن داداش و مادرش رفتن خونه داماد تو فاصله عقد تا عروسی نگفت مردین یا زنده نزدیک عروسی اومد خواست خرج آبمیوه و...بندازه گردن ما ما گفتیم نه روز عروسی هم من ازش زیباترشدم (از خود بله برون گفتم بیا بریم این سالن گوش نکرد زشت شد جوری که داماد شاکی بود و همه میگفتن به ما کجا رفتید)رفتم دستش بگیرم برقصم هولم داد دیگه نفرت ازش گرفتم