من 34 سال داشتم مجرد بودم یکی از دوستام که 14 ازدواج کرده بود داماد هم داشت
30 تا نوه بودیم 28 تاشون متاهل بودن متولد 58 تا 83 همه متاهل بودن جز من و داداش 71 یم که جفتمون داشتیم درس میخوندیم اون پزشکی من دکتری
تازه من شغل هم نداشتم
ولی نمیدونم چرا ککم نمی گزید ولی مامانم میگفت من روم نمیشه کنار تو برم جایی مجردی خجالت می کشم
یه دختر عمو داشتم 16 سالگی عقد کرد مامانم اونقدر دعوام کرد اونقدر غر زد تحقیرم کرد که آبروی مارو می بری تو اسم اون دختر عموم رو من انتخاب کرده بودم حتی بچه بود بغلش می کردم حال اون یه بچه 3 ماهه هم داشت ولی من مجرد بودم :)))
غیر مامانم کل اقوام و در و همسایه هم به چشم یه آدم ترشیده بهم نگاه میکردن
ولی من ککم نمی گزید
کرونا که اومد
بابا مامانم . داداشم بیمار شدن اون موقع بود که فهمیدم تنهاترین ادم روی زمینم و کم کم به ازدواج فکر کردم
35 سالگی ازدواج کردم
الانم یکی دوتا از دوستام نوه دارن حتی :))) ولی من هنوز به بچه فکر نمی کنم
میخوام بگم هر کسی صلاح خودش رو بهتر میدونه شاید دوستات تو اون سن اون نیاز رو در خودشون دیدن ازدواج کنن شما دوست داشتین درس بخونین و پیشرفت کنین
غم به دلتون راه ندید به زمان بندی خدا اعتماد کن عزیزم