خودم حس میکنم حق ندارم
ولی نمیدونم چرا ناراحتم
ما هنوز عقد نکردیم و خانوادشو حضوری ندیدم
فقط مامانش میدونه که قراره بیان خواستگاری
ما قرار بود امروز با هم بریم شهر دانشگاهم امتحان بدیم برگردیم
تقریبا ۵ ساعت رفت و ۵ ساعت برگشت
یه هفته اس برنامشو ریختیم و من چنتا کار دیگمم بر مبنای همین برنامه ریزی کردم و با ادمای مختلف هماهنگ کردم
دیروز خسته و هلاک کلی کار بودم شب اومدم بخوابم داشتم باهاش چت میکردم که مشخص کنیم ساعت چن راه بیفتم
وسطش دیدم کلی ایموجی🤦🏽🤦🏽🤦🏽🤦🏽🤦🏽🤦🏽🤦🏽رو فرستاده
میگم چی شده
میگه مامان و بابام فردا میخوان باهام بیان
کل برنامه هامون بهم ریخت
کل هماهنگیام بهم ریخت
ساعت ۱۲ شب
سرما هم خوردم حالم بد گلودرد
پاشدم صبح افتاب نزده اتوبوس سوار شدم
کلی کارو زنگ زدم عذرخواهی و جا به جایی تایم و...
خیلی ناراحتم دست خودم نیس 🥲🥲🥲
یه چی بگین اروم شم