پسرم ۴ ماهشه عصرا مامانم زنگ میزنه بیارش اینجا. هروقتم میرم یا اخم میکنه یا بی محلی میکنه بهم . دیشب منتظر شوهرم بودم بیاد دنبالم دیدم مامانم کلشو کرده بیرون پنجره مثلا داشت تنفس میکرد انگار ثانیه شماری میکرد من برم. هوا سرده همیشه پنجره هارو میبندم بخاطر پسرم ک سرما نخوره دیشب با عصبانیت گفت پنجره رو باز کن نفسم گرفت. منم شوهرم گفت ۵ دقیقه دیگه میرسم دیدم خیلی مامانم داره بی قراری میکنه من برم پسرمو داشتم بغل میکردم برم یهو چنگ زد ب دستم یکی زد تو سر بچم بعدش افتاد ب جون من کتک میزد. بچم کپ کرده بود گریه هم نمیکرد. بچمو ازم گرفت گفت برو گمشو. شوهرم اومد شروع کردم گریه کردن. ب بابام زنگ زدم گفتم همین الان میری خونه بچمو حاضر میکنی میام میبرمش نمیخوام یک لحظه هم اونجا باشه. ساعت ۱۱ دیشب رفتیم دنبالش. پسرم تو خواب نفس عمیق با حالت ناله میکشید. بعدش بیدار شد بهملبخند نمیزد فقط خیره شده بود بهم. امروز صبحم بهونه میگرفت گریه میکرد.
قبلشم داشتم دنبال پرستار میگشتم برا پسرم ک فقط چند ساعت در روز جلو چشمم نگهش داره من کارامو بکنم .نمیتونم هم بدمش مامانم خودم بیام کارامو بکنم چون وقتی میرم خونشون ادا اطوار در میاره یا سرشو میگیره یا کلشو از پنجره میکنه بیرون یا پیش همه میشینه میگه من اسیر این ۲ تا شدم