2777
2789

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

اشتی

عزیزم بعدطلاق اشتی میکنه ؟؟؟

یاحضرت علی اصغریه بارمعجزه ت روبهم نشون دادی بادادن دوتابچه بعدچندسال این محرم وصفرم منتظردستای کوچک تووحضرت رقیه م  تااربعین زندگیم درست کنین تااخرعمربه همه میگم  چقدرمهربونین چقدردستای کوچکتون  معجزه گرن ❤️❤️🥹🥹برای درست شدن زندگیم یه صلوات می فرستین برای حضرت علی اصغروحضرت رقیه  ❤️❤️❤️
منو میگی کلا ایندم چطورع چی حس میکنی

احساس میکنم ادم هنرمندی هستین که به نقاشی خیلی علاقه دارین

همچنین به مدرنیته و مد هم علاقه نشون میدید و دنبالش میکنید

رایطتتون با اکثر افراد خوبه ولی تنهایی رو یا ادمای نزدیکتون ترجیح میدین

گاه زخمی که به پا داشته ام زیر و بم های زمین را به من آموخته است…

اگه دوسم داره چرا پس جلو نمیاددددد

اصلا گلم هرچی درمورد ازدواج ایندم حس میکنی بهم بگو مرسی

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا
دست راستت رو سر من خواهر دعا کن منم روان شناسی قبول شم🫠

الهم صلی علی محمد و ال محمد🩷

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا
احساس میکنم ادم هنرمندی هستین که به نقاشی خیلی علاقه دارینهمچنین به مدرنیته و مد هم علاقه نشون میدید ...

بله 

تو تحصیلم موفق میشم 

ازدواجم چطوره عزیزم

و دویدُ افتاد اما بلند شد، باید می رسید!🌱'

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   nazi09  |  4 ساعت پیش
توسط   domino18  |  3 ساعت پیش