منو فامیلمون برد سرکار، چون خودش توی تیم حسابدارمون بود منو هم برد توی اون تیم
طرف مقابل پدرمو در آوردنا،بارها خواستم از اونجا برم از دست اذیتاشون،یا فامیلمون مانع شد یا حسابدارمون
ولی بعدها تبدیل به یه نیروی شدیدا محبوب شدم! دیگه 90 درصد باهام خوب بودن! پاچه خوارا انقدر محبوب نبودن که من بودم! البته محبوبیتم برای حسابدارمون زیادی زیاد شد که مجبور شدم بیام از اونجا بیرون