سلام ۳۰ سالمه یه پسر دارم ۶سالشه تاخیر رشدی داره امیدوارم به مرور زمان خوب بشه...فعلا منتظرم ومراقبت احتیاج دار.
از نظر ظاهری وخانوادگی عالی ام خداروشکر سرکار نمیرم درگیر پسرم بودم از ابتدای زندگی. خانم مقبولی ام درکل از نظر بقیه.
۱۰ساله ازدواج کردیم همسرم مرد خوبی در بعضی موارد مهربون اهل خرج کردن اهل سفر ولی بد اخلاق داد وبیدادبکن گاهی دست بزن داشت از ابتدا ولی فهمیدم دلسرد بود از ته دلش دوستم نداشت به قول خودش دلش واسم نلرزیده بچه مون دوست داره ولی زحمت ونگه داری بامنه وقتی واسه خودم ندارم مرد راحتیه همه چیز پیشم میگه نظرش درمورد زن های اطراف تو خیابون و..
با شغلش ازدواج کرده بود کار همیشه الویت اولشه
خیانت هم کرده نمیدونم در چه حدی بوده ولی متوجه شدم بشدت رو خانواده اش حساسه از بزرگ تا کوچیک حرفی میزدم دعوا میشد.
از اول هردعوایی میکردیم میگفت طلاقت میدم بشدت مرد سالار تو زندگی مشترکمون خیلی تنها بودم اینقدر تکرار کرد که الان منم دلم میخواد ازش جدا شدم
علت ناسازگاری مون اینه که من زیر بار زور نمیرم نظرمو میگم اهل مشورتم آقا بعداز زدواج فهمیده زن اروم دوس داره زن برونگرا نمیخواد پرانرژی وبشاش سروزبون دار نمیخواد وچند بار گفته دوس داشته با کسی دیگه ازدواج کنه ولی نزاشتن وانتخاب خانواده اش من بودم
مردیه که ناز داره من باید نازشو بکشم.
تو زندگی بااین که شاغل نبودم کلی همراهیش کردم ولی قدر نمیدونه اصلا نمیخواد من دخالت کنم حاضر پیشرفت نکنیم ولی حرف اون باشه
الان قرار خونه ای که خریدیم اماده بشه قولنامه وکالت بده وتوافقی جدا شیم
از ته وجودم میخوام از شرش راحت شم ولی نگران پسرم هستم باباشو دوست داره.
میگه منو نمیخواد جلو خانواده اش چندبار گفته همه تعجب میکنن ....نمیدونم چیکار کنم تو این شرایط
نه میتونم پسرمو ول کنم سرکار برم نه شغلی دارم
میدونم بسپرم به باباش هیچ کس واسش مادر نمیشه...
واسم دعا کنید خیر ویش بیاد