عزیزم من کاملا درکت میکنم چون تو سرایطت بودم و شوهرم مادرش دقیقا مادر پسر سمی و وابسته هستن البته الان بهتر شدن
من تجربیاتمو میگم امیدوارم به دردت بخوره
اول از همه اگر بچه نداری اصلا به بچه فکر نکن فعلا
زندگی من درست شد اما چجوری؟ چون بچه داشتم موندم و تحمل کردم ولی خیلی داغون شدم حالا اگر بچه نداشتم نمیموندم.
اگر نظر من و میخوای اصلا با مادر شوهرت حرف نزن چون این مدل مادرا واقعا مریضن اون به بچه خودش رحم نمیکنه به تو رحم میکنه!؟
نه بغض کن نه تو خودت بریز یکم از دریچه چشم شوهرت به مسائل نگاه کن ببین اونم گناه داره چون داره چوب مادرش و میخوره و اونم اسیره و حالش بده اما واقعیت هارو نمیبینه
سعی کن خیلی اروم بهش نزدیک بشی و با جملات کوتاه مادرش و از چشمش بندازی و واقعیت هارو نشونش بدی
یادت باشه اولش با دوز کم شروع کن😬
اصلااااااا بد مادرش و نگو
فقط کوتاه مثلا بگو. اخی خسته شدی همه کارای مامان رو دوش توئه یا بگو باید به فکر جوونی و ایندمون باشیم
ممکنه یهو عصبی بشه اصلااااااااا اهمیت نده اولش گارد میگیره اما کم کم نرم میشه
بهت قول میدم اروم اروم در گوشش بخونی زندگیت بهتر میشه
بعدم نگو با جادو جمبل شوهرمو میکشه سمت خودش خرافاتی نباش مادرشوهرت جادو بلد بود خودش و نجات میداد
اصلا ازشون نترس و ضعف نشون نده
اعتماد به نفستو حفظ کن نگو من طرف میشورم و میسابم
فکر کن خونشون یه مسافر خونه س فعلا داری توش زندگی میکنی تا مستقل بشی
حتمااااااا هم یه حرفه تی یاد بگیر
با مادر شوهرت عادی باش اصلااااااا جلوش صعف نشون نده حتی تو اوج غصه خودت و عادی نشون بده
هیچ وقت نذار اشکتو ببینن
قوی باش
مطمئنم از پسش برمیای❤️