جواهرجان چه مدت با عموش رابطه داشتی؟
چطور اجازه داد بری با برادرزادش؟
حالا که خدا نگاهت کرده و همچین همسری بهت داده با مادرت و یادآوری گذشته خرابش میکنی؟
واقعا حیف
قرص خوردنت رو هم میفهمه و به خاطر این پنهان کاری بازم ازت دلخور میشه و ناراحت
بچسب به زندگیت
توبه کن نه برای اینکه شوهرت خوش حال بشه بخاطر خدا
رضایت خدا رو جلب کن نه بنده خدا
اینطوری زندگیت نرمال میشه
الان هرچقدر ناراحتی و عذاب میکشی به خاطر اینکه فراموش کردی خالق را
یه اشتباهی بوده برا سالها پیش و الانم پشیمونه از ته قلبش،
پس توبشو کرده،
بنظر من از بس از بچگی تروما رد کردن به قول خودشون الان گاهی از یه جایی میزنه بیرون، افسردگی لامصب چیزی هست که ادم و از زندگی ساقط میکنه اگه تا الانم کاری دست خودش نداده و بلایی سر خودش نیاورده خیلیه و قطعا تواین شرایط روحی که کسی اطرافش نیس برا دردودل،
فقط دردشو ب بالاسریش میگه و خداشم فراموش نکرده
از اول اینجوری بود؟؟؟؟
ببین با خواهر و... بقیه ام اینجوره؟
من با شناختی که دارم ازش میدونم اگه من موقیت بهتری داشتم و چیزی ازم نمی‌دونست اصلا آدم گیری نبود..
ببین برای خواهر زاده هاش مثلا میگه درس بخون برو فلان کشور بخون یا خواهرش راحت میره تنها همه جا یه بار بهش گفت شب دیر وقت میرسم میای دنبالم نرفت دنبالش گفت نمیتونم ... با آژانس بیا چیزی نمیشه که...
گفتم خوب برو رو انداخته بهت ببین گفت تو تنها میمونی ...
فقط با من این جوریه..
خواهرش خواهر زاده هاش برادر زاده هاش لختم می‌گردن اصلا مهم نیست براش....
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
42 ثانیه پیش
42 ثانیه پیش
43 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز