من رو پسر خاله ام کراش بودم،خییییییلیی دوسش داشتم این حسم با دوتا از دوستام که فامیلم بودن گفتم،همیشه یه چیزای ازش تعریف میکردم،که فقط من میدیدم چون عاشقش بودم،یکی از اون دخترا شیفته حرفای که من میزدم شد رفت بهش پیام داد با هم شدن ازدواج کردن،من خودم هیچوقت جلو نرفتم،اونا ازدواج کردم منم ازدواج کردم،ولی من همچنان تو ذهنمه....گاهی ناخوداگاه اسمش صدا میزنم