باباش مرده میگه پس برگردیم تو یه ساختمون با خانوادش زندگی کنیم.من یکسال و نیم بودم باهاشون تازه یکساله مستاقل شدم ،اونم کلی اذیتم کردن که بخوام بگمشون ده صفحه میشه برا اون جداشدم.همه واحداشون دیویست کاره یه واحد خیلی کوچیکه خالی هست میگه بریم اونجا😔
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
منم شوهرم چندماه اصرار که بیا بریم با مامانم دوطبقه بخریم. هر روز تو مخم بود. گفتم اگه بخوای ادامه بدی من ازت طلاق میگیرم و تو برو باخانواده ات زندگی کن. دیگه ادامه ندادو تمام شد.
یادمه شب قبل از اینکه شوهرم بیاد خواستگاری بهش گفتم خانوادم مخالفن با خانوادت زندگی کنم(قرار بود با خانوادش توی یه خونه زندگی کنیم منم برای امتحان کردنش اینجوری گفتم)! گفت من مادرم تنهاست همش توی خونه نمیتونم تنهاش بذارم، شرایطم اینه، منو باید اینجوری قبول کنی! منم قبل از اینکه جوابشو بدم رفتم به مامانم گفتم خواستگاری به هم خورد(کسی که کلی بخاطرش با خانوادم جنگیده بودم)! بعدش به شوهرم پیام دادم شرایطتو قبول نمیکنم، خواستگاری به هم خورد! پیام داد جدی میگی؟ قسم خوردم که جدی میگم و گفتم که به خانوادم گفتم! اونم گفت شوخی کردمو میخواستم ببینم بخاطرم چکار میکنیو از این حرفائو بعدم به زور راضیم کرد! البته منم بعد از خواستگاری که بهم ثابت شد واقعا قراره مادرش بره پیش باباش گفتم که داشتم امتحانت میکردم و چهار ماه هم با مادرش زندگی کردم!