یه تاپیکی یه بنده خدایی زد که دختر بچه هاتونو تنها نزارید هرکس اومد یه تجربه گفت که کسایی که مثل من مادر جوون هستن و تجربه ندارن یا به هر دلیلی حواسشون نیست خیلی بیشتر مراقب بچه هاشون باشن واقعا یه تلنگر محکمی به من خورد ک بیشتر حواسمو جمع کنم اما یه مشت دور از جونتون گا.و و جهان سومی اومدن گزارش زدن که تاپیک بترکه خوب آدم های احم.ق واسه چی گزارش میزنید شاید یه مادر دیگه ای مثل من میومد تو تاپیک و شاخکاش تیز میشد واقعا نمیدونم چی بگم چه ناسزایی بگم بهتون که حق مطلب ادا شه
من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم میرفتم که بی نتیجه بود.😔 الان 19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘
اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره
هدف امسالم. 100تا کتاب بخونم، اپیزودهای رخ و مورخ وشاهنامه و کلیله دمنه رو همش رو گوش کنم. لک های صورتم پاک کنم، دندونم رو ارتودنسی کنم. و روکش کنم. شیمکم رو آب کنم، شونه هام رو قوی کنم.
مادره گفت یه دختر ۱۱ ساله داشته به دختر ۵ ساله اش خودارضایی یاد میداده تو اتاق مهمونی
وای چقدر سن بلوغ و آگاهی بچه ها اومده پاایین
خود اون ۱۱ ساله هنوز بچست خود اون و نباید با کسی تنها گذاشت حالا خودش اومده آموزش داده؟
به کجا داریم میریم
کاربر قدیمی. [ هارمونی ] دستهايم را در باغچه مي كارم سبز خواهم شدكوچه اي هست كه در آنجاپسراني كه به من عاشق بودند، هنوزبا همان موهاي درهم و گردن هاي باريك و پاهاي لاغربه تبسم هاي معصوم دختركي مي انديشند كه يك شب او راباد با خود بردمن پري كوچك غمگيني را مي شناسم كه در اعماق اقيانوسي مسكن دارد دلش را در يك ني لبك چوبين مي نوازد، آرام، آرام. پري كوچك غمگيني كه شب از يك بوسه میمیرد و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد
اینجا کلا فقط تاپیکه خواهرشوهر و جاری و مادرشوهرو چمیدونم از این دست مسائل جوابه،یا از بدبختیاتو ناراحتیات بگی ،بارها شده سوالی داشتم یا یه مطلب مهمی بوده تعطیل شده تاپیکم
من میدونم اینایی که میان تو پارک نزدیک بچه ها و خودسونو به خنگی میزنن خنگ نیستن
احسنت منم یبار به همچین چیزی برخوردم زن گنده اومده بود سوار تاب شده بود خودشو هم به خنگی زده بود از قضا اون روز چندتا مرد خیلی مشکوک هم تو پارک بودن که من ترسیدم بچمو برداشتم از پارک اومدم بیرون
مادره گفت یه دختر ۱۱ ساله داشته به دختر ۵ ساله اش خودارضایی یاد میداده تو اتاق مهمونی
من دبستانی که بودم با دخترهمسایمون خیلی صمیمی بودم همشم خونمون بود،خیلی همو دوست داشتیم،یشب اومد خونمون گفتیم تو حیاط بخوابیم بعد دراومد یهو بهم گفت میخوای دست بکنم تو شرتت؟؟وای اصلا پرام ریخت گفتم چرا؟گفت یه چیزاییو امتحان کنی!گفتم نه نه اصلا خصوصیه!گفت باشه بخاطره خودت گفتم!دختررو الانم میشناسم دیگه بزرگ شدیم البته ولی نمیدونم اصلا یادشه یا نه ولی من گرخیدم