جاریم ۳ ساله اومده از من خشگلتره روزی که اومد مادرشوهرم گفت خیلی باکلاسه درصورتی ک من خودم باکلاسم اما جلو اون کم میارم حالا بیاین ماجراشو بگم
اولش که اومد با من خیلی صمیمی شد منم گفتم خداروشکر واقعا چ جاری خوبی خدا بهم داد دیگه احساس تنهایی نمیکنم باهاش خوشم بعد یهو رفتارشو کم کم با من سرد کرد و کلا رفت و آمدشو قطع کرد من خیلی تنها شدم اصلا هم بهش بدی نکرده بودم دوستان اصلااا حتی کلمه ای پشتش نگفته بودم،، اما الان جدیدا خیلی برای من تو جمع قیافه میگیره تا اینکه من میزنم خودمو ب اون راه و میرم سمتش باهام خوب میشه اما دیگه بعدش اصلا ی بار زنگ نمیزنه بیاد خونمون اصلا ،، من همش میرم آمارش و میگیرم همش درگیرم بهش چقدر خلم من ،، بعد اصلا وضع مالیشون خوب نیست ن شوهرش ن خانوادش اما وضع مالی شوهر من با خانوادم خیلی خیلی بهتر از اوناس، ولی با این وجود اون همش دبی و ترکیه و ایناس من تعجب میکنم با چ پولی میره حتی تنها میره شهرای ایران بدون شوهرش مگه ی زن تنها بهش خوش میگذره؟ دوست دارم دیگ ی ذره ام بهش فکر نکنم خسته شدم از اینکه پیگیرشم توروخدا کمکم کنید