اینا در مواقع عادی محل سگ به من و دخترم نمی دن
منم قبلا ناراحت میشدم زیاد
بعد وقتی کار داشتن یاد من میوفتادن
منم قبلا خر بودم باج می دادم به امید اینکه اونا هم خوب بشن با من
بعد می دیدم فردا باز همون داستان بی محلی ه
بعد هم جالبه جلو جاری کوچک اصلا یه کلمه با من و بچه م حرف بزنند نه
منم اون روز که دخترم گریه کرد چرا عمه منو دوست نداره
پشت دستمو داغ کردم دیگه خر نباشم
بعد پررو امروز خواهرشوهرم زنگ زد من جواب ندادم دو سه بار زنگ زد
بعد زنگ شوهرم زد بده زن داداش
موقع نیاز من زن داداش میشم
بعد گفت میام مو هامو فر کنم برم تولد
منم گفتم دارم میرم خرید
الان هم الکی رفتم بازار
بعد اومده بود خونه ما که شوهرم فر کنه مو هاشو
اونم گردنشو سوزونده 🤪