قربانت عزیزم
همه آتیشا از گور همین انیس بلند میشه
پرویز شک انداخته تو دل خسرو خان ک انیس و سهراب با هم سَر و سِر دارن,انیس هم اینطوری میخواد انتقام بگیره
والا از بس روی مخ دخترعموش راه رفته ک اون کم کم نرم شده،پرویز ولی فعلا تو باغ نیست
زن پرویز فرستاده دنبال دختر عموش میخواد باهاش حرف بزنه،اونم بدو رفته پیش پرویز ک اگه زنت چیزی گفت انکار کنم؟(حالا انگار واقعا چیزی بینشون بوده؟😐توهمی)