2777
2789

به شدت محدوم میکنه و شکاکه 

سالای اول زندگی اینطوری نبود فقط کمی روی پوششم حساس بود ولی بعد بچه نمیدونم چی شد دیگه حتی اجازه ندارم تا دم کوچه تنها برم 

خواهرش به شدت پرش میکنه هردفعه میاد یه دعوایی تو خونه ما میندازه و میره 

کل هفته من و بچم تو خونه اسیریم فقط اخر هفته ها میبرتمون بیرون که اونم زهر مارم میکنه از بس گیر میده 

الان چند وقته گیر داده برای بچه دوم اقدام کنیم هر چی میگم کشش ندارم درک نمیکنه میگه تا قبل از عید باید حتما اقدام رو شروع کنیم 

واقعا فقط دلم طلاق میخوام ولی نمیدونم باید چیکار کنم

پسرم بوی عطر نفست رایحه جان من است👩‍👦💖 خیلی سال هست تاپیک های نی نی سایتو میخونم ولی تازه عضو شدم

اول مشاور

شاید حل شد

کلمه عشق، از عشقه(نام دیگر داردوست) میاد. عشقه یه واژه عربیه . همون گیاهیه که در زبان فارسی ، ما بهش میگیم پیچک! همون گیاهی که وقتی به چیزی میرسه، دور اون میپیچه. بیشتر دور گیاه های دیگه میپیچه..اونقدر سخت که اون رو محدود و محصور و کاملا در اختیار خودش قرار بده.. و عشق یه همچین چیزیه ... :)

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

بنظرم فعلا نیار

این شرایط برای خودت سخته بدترم بشه دیگه چه شود

پیام های دعا یا صلوات رو لایک کردم بدونید دعا کردم براتون متقابلا التماس دعا دارم🙏برای بچه دار شدنم سه تا صلوات بفرستید لطفا🙏درخواست دوستی نمیپذیرم اگر مورد خاصی بود توی تاپیک هام بگید با هماهنگی درخواست.  و برای همسرم: چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل هفده  سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ...زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ...بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم❤

حسرت بدلم موند شوهرم بگه بچه میخام😔😔همسرم بچه دار نمیشه ولی همیشه یکی از فانتزیام این بوده که بهم بگه من بچه میخام و من مخالفت کنم و اون اصرار

دلی که پراز درد است جایی برای آرزو ندارد😔 من به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود.من از قوی بودن خستم درماندم دلم میخاد سرمو بزارم روی پای مامانم و های های گریه کنم،بقول خاله مرحومم روزگارم برخلاف آرزوهایم گذشت.اگر خدا یاری میکرد من الان دوقلوهامو باردار بودم برای من نخاست ۲۰ساله دنیا وفق مراد من نیست یه دختر عصبی و پرخاشگرم بخاطر سختی های زیادی که کشیدم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792