خیلی سخته واقعا خیلی سخته من دوروز میرم اونجا وقتی ینفر میاد اونجا خجالت میکشم از لوازم آشپزخانه از رنگ رو خونه درسته مبل و اینا دارن اما خیلی چیزها ندارن...میگم خدایا من دوروز اینجام مادرم وی چیکشه یا داداشم دوسش میاد یهویی برا شام براش ی غذای خیلی سبک میبره اصلا غذا نیست بیشتر صبحانس خیلی اون لحظه دلم براش میسوزه خیلی خیلی خب چکار میشه کرد مادرم مدام شاکیه که پدر و برادرت بفکر نیستن میگم خب چکار کنه بابام بیچاره دیگه در توانش نیست چقدر کارگری کنه داداشمم که بچه امروزه کارگری نمیره باید ی ماشینی باشه روش کار کنه یه کسب و کاری خب چکار کنه
تنها خواستم از خدا اینه هیچوقت منو دخترم از هم جدا نشیم خدای مهربان من ♥️♥️🙏🏻♥️🙏🏻خدای مهربونم شادی و سلامتی و ی دل خوش نصیب همه مردم کن منو خانوادمم همینطور بتونم درکنارشون لحظه های زیادی باشم با دل خوش سلامت ای خدا مهربان ☘️💚خودت میدونی همچیو .......دخترم از خدا میخوام تا همیشه من و تو کنار هم باشیم نه من بدون تو نه تو بدون من الهی آمی❤🌱💚عزیزامو سپردم به خودت خداجونم🌻
من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم میرفتم که بی نتیجه بود.😔 الان 19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘
اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره
تنها خواستم از خدا اینه هیچوقت منو دخترم از هم جدا نشیم خدای مهربان من ♥️♥️🙏🏻♥️🙏🏻خدای مهربونم شادی و سلامتی و ی دل خوش نصیب همه مردم کن منو خانوادمم همینطور بتونم درکنارشون لحظه های زیادی باشم با دل خوش سلامت ای خدا مهربان ☘️💚خودت میدونی همچیو .......دخترم از خدا میخوام تا همیشه من و تو کنار هم باشیم نه من بدون تو نه تو بدون من الهی آمی❤🌱💚عزیزامو سپردم به خودت خداجونم🌻
میشه براش چکار کرد من دلم نمیخواد دیگه توی این وضع باشن
منم دلم نمیخواد
بگم همه با هم کار کنید میشه زندگی رو پیش برد یا این قیمت ها نمیدونم
در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت
در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت
در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت