ببینید من وقتی زنش شدم هیچی نداشتیم خیلی سختی و بدبختی کشیدیم با خانواده ش یه جا زندگی میکردیم بیکار بود هزار تا بدبختی کشیدم موهام سفید شدن
الان بعد چند سال سختی و بدبختی خیلی از اخلاقای بدشو بهتر کردم شکر خدا کارش داره جور میشه جورم نشه مهم نیست چون جفتمون با هم و حمایت همدیگه تونستیم یه کار خوب داشته باشیم و با هم به استقلال مالی رسیدیم تا یکی دو ماه دیگه قراره که بریم خونه ی مستقل خودمون
ولی فشار زیادی هم داریم تحمل میکنیم از لحاظ مالی همیشه چک و قسط و قرض داریم کم کم داشتیم جمع میکردیم خودمونو همه چیزو رو برنامه پیش میبردیم به همه قسط و چک ها میرسیدیم که شوهرم تصمیم گرفت بدون هیچ سرمایه ای یهو یه کعامله ۴ میلیاردی بکنه و کلی باز بدهکار شدیم اخر راهی که انتخاب کرده خیلی خیلی خوبه ولی خب واقعا فشار هزار برابر شده این ماه
و امروز سر اینکه بانک قسط این ماهو برداشت کرده خیلی بهم بی احترامی کرد و منم که جوابشو دادم و گفتم راهیه که خودت انتخاب کردی من مخالف این معامله بودم روم دست بلند کرد جوری که الان یه طرف صورتم کبود شده
نمیدونم چیکار کنم
دیروز به من سپرده بود که من اون حسابو خالی کنم که این ماه قسطو برداشت نکنه بانک و بتونیم چک رو پاس کنیم و منم فراموش کرده بودم
ولی خودشم میتونست این کارو بکنه اصلا درک نمیکنم چرا باید سر پولی که هر ماه اندازه ۲۰ برابرش میاد و میره رو حسابمون اینجوری کنه
قبول دارم که فشار زیادی روش هست ولی رو منم هست ولی راهیه که انتخاب خودش بوده
نمیدونم چیکار کنم
در ضمن قرار بود که طلاهامو این ماه بدم بهش که یه قسمتی از پول معامله رو بده ولی خس میکنم اشتباهه اگر بدم
توروخدا خواهرانه راهنماییم کنید