اگر در صبر و ارامش باشیم زندگی همینه ما نمیتونیم گذشته و تغییر بدیم ولی میتونیم آینده و درستش کنیم یاد محمود دولت آبادی جمله اش افتادم که میگفت با یک نفری داشتیم میفرفتیم جای سر راه اونجا یک قهوه خانه بود اما ننشستیم به نوشیدن دوتا استکان چای بخوریم یکم گپ بزنیم چرا؟ دنیا خراب میشد اگر دقایقی آنجا مینشستیم و نفری یک استکان چای میخوردیم؟ عجله، همیشه عجله در عجولیت
کدام گوری میخواستم بروم؟ گفت ماها به بهانه رسیدن به زندگی همیشه زندگی را کشته ایم ، پس زندگی کش نباشیم عجله هم نداشته باشیم