ساراجون سلام
خیلی اتفاقی به تاپیکت برخوردم
خواستم بگم من از امشب تا آخرین شب که زنده هستم نذر کردم برای سلامتی و شفای دختر گلت هر شب برایش نماز شب بخوانم تو هم بخون من از نماز شب خیلی معجزه دیدم
و اینکه خواستم بهت بگم تو که همه ی نذر هارو امتحان کردی این کارو هم به خاطر من انجام بده یک کاغذ بردار شروع کن به نامه نوشتن برای امام زمان کاملا خودمونی فقط همون اول به آقا سلام کن بعد شروع کنم همه ی درد و دل هات رو بنویس همه ی این غم و غصه رو بنویس همه ی مشکلاتت رو بگو به آقا
به مادرم فاطمه ی زهرا قسم میخورم نه دروغ بهت میگم نه میخوام بهت امید واهی بدم
من خودم پنج سال تموم زندگیم رو هوا بود خونمون رو فروخته بودیم و پدرم هم از سر کارش اومده بود بیرون رفتیم یه شهر دیگه پدرم با یه نفر شریک شد و سرش رو کلاه گذاشتن تموم پولمون رو خورد دیگه هم پیدایش نشد حالا ما مونده بودیم نه خونه داشتیم دیگه ونه پدرم شغل داشت به پدرم به هر کاری دست میزد ضرر میکرد هر جا برای شغل می رفت استخدام نمیشد سارا بهت بگم از کارگری مغازه نانوایی گرفته تا تعمیرات و مکانیک ماشین ها یا مثلا تعمیرات تلویزیون یا نصب دوربین های مداربسته و کلی چیز های دیگه پدرم امتحان کرد ولی هیچ کدوم از این کارا رونق نمیگرفت چندین تا دوره های مختلف فنی حرفه رفت بازم نتونست کاری کنه این وسط دوستان و آشنایان هم هی زخم زبون میزدن و تیکه می انداختن خیلی دوران سختی بود دیگه کارد داشت به استخوانمون میرسید زندگی مامانم اینا داشت به جدایی ختم میشد من خیلی دعا کردم خیلی نذر کردم ولی هیچ کدوم اثر نداشت تا اینکه یه جایی خواندم طریقه ی نوشتن نامه به امام زمان دلم رو زدم به دریا شروع کردم به نوشتن گریه میکردم و مینوشتم از اینکه پدرم دست به هر کاری میزد خراب میشد ، از اون اشغال نامرد که پولمون رو خورده بود دیگه هیچ پولی نداشتیم ، از اون همه تحقیر و توهین و زخم زبونی که از تقریبا همه آشناها میخوردیم ، از زندگی پدر و مادرم که هر شبی که من میخوابم هی با خودم میگم یعنی این آخرین شبی هست که ما به عنوان اعضای یک خانواده دور هم جمعیم ، از اینکه دیگه خونه نداشتیم و چقدر قیمت خونه رفته بود بالا با وضعیت اون موقع ما خریدن دوباره خونه یه آرزوی محال بود تازه اگه میتونستیم خونه بخریم دیگه به خوبی اون خونه قبلی که نه شاید بعد کلی کار کردن به خونه قدیمی و خیلی کوچولو بشه رسید شاااید
انقدر نوشتم و گریه کردم که خدا میدونه بعد شروع کردم آرزو هام رو دونه دونه نوشتن گفتم یا امام زمان شمارو قسم میدم به مادرتون حضرت زهرا دعا کنید زندگی پدر و مادرم خراب نشه ،
پدرم به شغل خوب پیدا کنه من میترسم انقدر که پدرم حرص میخوره خدایی نکرده بیمار بشه،یا امام زمان پولمون برگرده ، یا امام زمان به خونه ی خوب قسمتمون بشه بخریم و....
توی دستورالعمل نوشتن نامه برای امام زمان گفته بود بنویسید بعد توی آب روان بندازید من جایی رو پیدا نکردم این نامه رو نوشته بود گذاشتم کنار که بعدها بندازم توی آب روان
سارا هنوز که هنوزه یادم میاد گریم میگیره به یه هفته نکشید از همچون محل قبلی سر کار پدرم که پنج سال پیش اونجا کار میکرد رنگ زدن گفتن مهندس به تخصص شما اینجا نیاز داریم ما جمع کردیم رفتیم اونجا دقیقا یکسال بعد در کمال ناباوری خونه خریدیم چه خونه ای سارا و با چه قیمت فوق العاده ای همینجوری مونده بودیم دقیقا همون اندازهای که ما پول جمع کرده بودیم قیمت خونه بود بعد که خونه خریدیم دو سال بعدش اون یارو پولمون رو پس داد هرچند که ارزش اون پولی که به ما پس داد حتی از یک دهم اون مبلغ اصلی کمتر شده بود ولی خدارو شکر ما هم خونه خوب خریدیم هم پدرم یه شغل خوب داشت زندگیمون دوباره سر و سامون گرفت به برکت دعای امام زمان
سارا من از اون موقع شروع کردم به نوشتن نامه برای امام زمان تازه این یکی از نامه هایی بود که من نوشتم من تا به یک مشکل اساسی بر میخورم سریع میرم یه نامه مینویسم برای امام زمان خیلی سریع مشکلات من حل میشه شاید در حد چند روز یا چند هفته