[QUOTE=366819543]شوهرم میگه روم نمیشه دیگه
اولش شاید براش سخت باشه و ازخداشه بره خونه مادرش.
کار شما اشتباه بود ولی دیگه کاریه ک شده حس گناه نگیر ب خودت.همین ک پشیمونی کافیه.فقط بدون هیچ کسی هیچ خیری از خانواده شوهرش ندیده و همه فقط دارن تحمل میکنن.
خدا میبخشه کارتو اونوقت این خانم های سایت ک هی بهت سرکوفت میزنن و بدتر باعث میشن حالت بد بشه نمیگذرن.
عزیزم راه درستش اینه ک اگه شوهرتو دوست داری باهاشون آشتی کن.
چون دور از جونشون اگه یه روز مریض بشن یا از دنیا برن زندگیت خراب خراب شده.اگرم باهم زندگی کنید دیگه محبتی ازش نمیبینی چون تا آخر عمر ازت کینه داره.ک توی سختی و شادی کنارشون نبوده.
پس هیچ راهی جز باید آشتی نداری.یکم ب خاطر شوهرت کوچیک شو و خودت آشتی کن.
اول با شوهرت صحبت کن بگو من ناراحتم از دستشون ولی توام حق داری ب خاطر تو میخوام آشتی کنم.خودم میفتم جلو چون برام عزیزی. زنگ بزن ب مادرشوهرت بعد خواهرشوهرت باهاشون صحبت کن.بزار گله کنن و توام گله کن.بگو من نمیخوام شوهرم ازتون دور بمونه تا الان هم نمیخواستم.بهش میگفتم برو پیششون حتی گفتم برو عروسی اما خودشم ناراحت بود و قبول نکرد.بگو من نمیخوام جدایی بندازم.فقط از چشم من نبینید.بگو من هیچ وقت حسودی نمیکنم ب جاریم ولی کارای شما ناراحتم کرده و بگو دیگه دنیا ۲ روزه و سعی میکنم فراموش کنم ب خاطر شوهرم.بعد زنگ بزن ب خواهروهرت و فقط دعوا نکن و آروم حرفهاتو بهش بزن. بعد یه روز یا شوهرت قرار بزار یه شیرینی و یه کادو برای روز مادر و یه کادو برای پدرش بگیر و برو دیدنشون.مطمعن باش بی محلی نمیکنن و از خداشونه آشتی کنن.ولی
اگرم بی محلی کردن بهت اصلا عین خیالت نباشه تازه از خداتم باشه بی محلی بهت کنن چون بعد ک برگشتید خونه ب شوهرت بگو دیدی اینا تغییر نمیکنن و من اینکارو کردم ولی مادرت بهم بی محلی کرد ولی من ب خاطر تو کوتاه میام چون دوستت دارم و ب خاطر تو تحمل میکنم. ولی قول بده ک پشتم باشی همیشه.یه وقت دهن بین نباشی.
بعد اینجوری خودتو بیشتر تو دل شوهرت جا میکنی.