الان تو سن بالا توان هیچ کاریو ندارم بدنم کاملا ضعیفه ...
یادمه بچه های خواهرامو من میخوابوندم شیشه شیرشونو درست میکردم میدادم ثانیه ای هم خسته نمیشدم خیلی بچه داری دوست داشتم و فوق العاده پرتوان بودم
من از چهارده سالگی دوست داشتم ازدواج کنم مطمئنم اگر اون موقع ازدواج میکردم الان بچه هام بزرگ بودن منم از تماشاشون لذت میبردم ...
الان همه چی سختمه استرسی شدم همش نگرانم بمیرم بچم تنها بمونه ...
حس میکنم مادر ضعیفیم .