رفته بودم کافه ناخودآگاه مکالمه میز بعل

شنیدم.آقاهه داشت خانمه رو سرزنش می‌کرد. خانمه از همسرش جدا شده بود این داشت میگفت مک پرسیدم پشت شما حرف زیاده .شما چرا از همسرتون جدا شدید این خانمه بنده خدا هی سرخ و سفید میشد میگفت تفاهم نداشتیم .آقاهه شروع کرد با افتخار از اینکه من فلان ماه عاشق فلانی بودم تا حالا با سه نفر بودم با یکی ارتباط عمیق داشتم عاشق شدم .زر زر می‌کرد.ولی در عین حال خانم سرزنش می‌کرد که از زیر زبونش بکشه بعد طلاق با کی بوده.من خودم تازه جدا شدم واقعا حالم بد شد و حس میکنم دیگه قید ازدواج اونم اینجوری میزنم.همین الانشم میدونم شوهر سابقم در حال تدارک کارای عروسی با یه دختر دهه هشتادیه که از شاگردای دانشگاهش بود.دلم برای خودم میسوزه و میدونم که تحمل اینجور صحبتا رو بعد ها ندارم.و با توجه به فرهنگ و مردسالاری جامعه مطمئنم سرزنش خواهم شد بخاطر ازدواج قبلیم و حرف خواهم شنید .دیگه سینگل فور آور خواهم ماند