رفت وآمدم با خواهرام کمه کلا هممون همینیم هر کی مشغوله زندگیه خودشه این وسطم شوهرم با یکی از دامادامون قرار بود کار کنن که نشد باهم دعوا کردن از پارسال قهرن هر کدوم از خواهرامم دعوت کردن اونا بودن ما نرفتیم خلاصه امروز یکی از خواهرام دعوتمون کرده شوهرم نمیاد سرکاره دیر میاد چون قهرم هست کلا نمیومد اصلا قبلنا نمیومد منم نمیرفتم همش خونه ایم به خاطره پسرم گفتم خودمون دوتا بریم حالا شوهرم زنگ زده میگه میخوای بری گفتم اره بعد میگه اینجوری برو اونجوری برو آرایش نکن سرسنگین برو حرص آدمو درمیاره یکی ندونه فکر میکنه جلف میگردم معمولیم آرایشم میکنم ولی نه تابلو خلاصه گفتم هر جوری قبلا بیرون میرفتم الانم همونحوری می رم بعد میگه من نمیام توام نباید بری حالا کار ندارم میخوای بری برو سرسنگین برو 😡😡😡خلاصه رید تو اعصابم الان دلم نمیخواد برم اصلا حرصم گرفته دلم واسه پسرم میسوزه فقط از مدرسه خونه از خونه مدرسه بدون تفریح وگردشه زندگیمون آقاام همش سرکاره