2777
2789
عنوان

شاعر میگفته

16 بازدید | 0 پست

با  نگاهت در دلم شوری عجیب افتاده است

آدمم!! روی لبت تصویر سیب افتاده است


سجده کردم در دل شب، گریه کردم در قنوت 

تا که مقبول خدا امن یجیب افتاده است 


با  غزلنازی لبهایت قصیده جان گرفت 

ز آن که نامت اولین بیت نسیب افتاده است 


موج گیسوی سیاهت زیر باران تاب خورد 

بعداز آن کار دلم دست طبیب  افتاده است


دل به اقیانوس چشمانت سپردم سالهاست 

ساحل آرامشم موجی مهیب افتاده است



با مسیحای نگاهت زنده کردی عالمی 

بعد از آن  پس لرزه در  دار صلیب افتاده است


چون که فروردین زیبای لبت گل غنچه داد

فصل گلبرگ شقایق در نشیب افتاده است


خواستنداز عاشقی در شعر معنایت کند 

دهخدا منجد معین دست ادیب افتاده است


گیسویت در باد رقصیده رخت گشته عیان 

روز را شب فاصله میکرو جریب افتاده است



«چادر و شال و کلاهت بوی باران داده اند »

لعنتی عطار هم با تو رقیب افتاده است!!!


با نسیمی دکمه پیراهنت گردیده باز 

شور و غوغا در خیابانها عجیب افتاده است


خنده بر لب داشتی شهریورانه گرم بود 

اختلافی بین کبک و عندلیب افتاده است


با خیالت دلخوشم ای ماه شب‌های سکوت 

گرچه قلبم از فراقت نا شکیب افتاده است



نیمه پنهان سیب و ماه و عشق و .....وای نه!!!!!!

از چه  روی صورتت گیسو اریب افتاده است


ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792