بچهها من هفتهی دیگه عروسیمه رفته بودم خونه مادر شوهرم بعد من نشسته بودم میخواستم کباب لقمهای سرخ کنم اینم دید شعله زیاده خواست شعله رو کم کنه کم نمیشد ماهیتابه روغن داشت هی بهش میگفتم روغن داره میگفت روغن نداره بعد ماهیتابه رو بلند کرد روغن سمت من پاشیده شد اگر من جا خالی نمیدادم میسوختم بعد من اینجا جیغ کشیدم گفتم نزدیک بود منو بسوزونی یکم ترسیده بودم میلرزیدم ... هنوز هم تو شوکم
خواهر شوهرم و شوهرش بودن و شنیدن بعد الان شوهرم دلخوره میگه چرا جلو بقیه ابرومو بردی!!!!
من باید قهر کنم چرا الان اون دلخوره :://