بچم ی هفتس ب دنیا اومده سینم نوک ندارع نمیتونه بگیره حالا مادر شوهرم اومده دیده شیرخشک میدم انقد بدش اومده انگار قتل کردم
پدر شوهرم زنگ زد به اون گفت سینش نوک ندارع
خواهرش زنگ زد گفت دخترعموش زنگ زد گفت
حالا اینا هیچ برادرشم زنگ زد میبینم به اونم گفت
منم ناراحت شدم فقط گفتم کل دهاتتون فهمیدن سینه من نوک ندارع حالا بهش برخورده بود جمع کرده بود بره بگید حق باکیه