این عروسمون به پشتوانه داداشم توی همه کارای خانواده دخالت میکنه و خودشو رئیس میدونه داداشم بعد ما سه تا دختر به دنیا اومد مامانم به شدت پسر دوست بودبعد به دنیا اومدنش کل فامیلو شیرینی داد و تا مدتهای طولانی نذرهایی رو که برای پسردارشدن کرده بودو ادا میکرد هرچند سه سال بعد صاحب ی داداش دیگه ام شدیم ولی خب چون این بعد سه تا دختر اومده بود شد گل سر سبد خانواده اونقد بین اون و ما سه تا دختر تبعیض قائل شدن که فاز ریاست خانواده برداشت و تصمیمات مهم خانواده رو اون میگرفت ....۲۱ سالش که شد عاشق ی دختر از ی خانواده پولدار تازه به دوران رسیده شد و خانواده رو تحت فشار قرار داد که همه شرایط خانواده دختره رو قبول کنن بابام ی کارگر ساده بود مامانم زیر پاش نشست و ثمره کل زندگی کارگریش که ی زمین بود و فروخت و خرج عروسی برادرم کرد بعد ازدواجش خانمش هم مثل شوهرش فاز رئیس بودن برداشت خصوصا که از خانواده پولداری بود و... و توی خانواده کسی جرات نداشت بالا حرفش حرف بزنه البته من یکی زیاد اهل رفت و آمد باهاشون نیستم و خیلی رودر رو نمیشم باهاش طولانی شد بقیشو در ادامه میگم