2777
2789
عنوان

مامانم سوجان رو میبینه میگه مثل توعه و گریه میکنه

| مشاهده متن کامل بحث + 1914 بازدید | 77 پست

انشاله که خوشبختیت رو ببینه و اشک شوق برات بیزه

اگه مخالف نظرم هستی خواهشا با ادبیات درست ریپلای کن تا منم با احترام ریپلایت کنم ولی اگه بخواهی بی ادبانه صحبت کنی منم یکی میشم لنگه خودت اگه رو حماقتت پا فشاری کردی دیگه جوابت رو نمیدم چون جواب ابلهان خاموشیس🎄🎄🎄 هرجا زندگی برات سخت شد با خودت بگو ان مع العسر یسرا یعنی همراه هر سختی آسانی است این رو خدا برا آرامش دل ما گفت تازه دو بارم پشت هم گفته که ایمانمون قوی تر بشه 🍃🍃🍃من اصلا اسم کاربری رو نگاه نمیکنم پس اگه تو یه تاپیک باهات بحث و جدل کردم  و تو تاپیک دیگه باهات هم رای ببودم و ازت حمایت کردم اصلا تعجب نکن چون من اینجا رو جدی نمیگیرم و در لحظه حال تو سایتم 

من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم می‌رفتم که بی نتیجه بود.😔 الان  19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘

اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد  عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره

خودم هم البته خندم نگرفتا الان با خنده تعریف میکنم شبی که شنیدم ازدواج کرده بدترین شب زندگیم بود ولی ...

دلیل این رفتن یهویی مشخص نشد 

ممکنه از قبل اونو زیر سر داشته و ی جورایی ازدواج با شما اجباری بوده براش ؟

دلیل این رفتن یهویی مشخص نشد ممکنه از قبل اونو زیر سر داشته و ی جورایی ازدواج با شما اجباری بوده برا ...

والا من خواهرم بیمار شد 

میترسید منم‌مریض بشم رفت 

ولی بعد که زود خبر ازدواجشو شنیدم ، احساس کردم دلش جایی گرم بود که اینقدر بی رحمانیه رفت

حال داشتی تعریف کن بیشتر خیلی غم انگیزه

خیلی 

تا شبی که نشنیده بودم ازدواج کرده هنوز منتظرش بودم باورم نمیشه اینقدر زود بره ازدواج کنه 

ولی خب زمانی که شنیدم دیگه با همه‌ی وجودم از خدا خواستم فکرش و مهرش رو از دلم بیرون کنه 

اونشب کلا نخوابیدم 

تا ساعت ۳ گریه کردم بعد رفتم اینستا یه پست دیدم که نوشته بود اگه کسی رو نداری درد و دل کنی زنگ بزن به حرم امام رضا منم شمارشو برداشتم و زنگ زدم یکم شکایت همسر سابقمو کردم و بازم گریه کردم، بعدم رفتم توی حیاط نشستم تو این سرمای شدید هیچی متوجه نمیشدم

صبحش یه عالمه از موهام سفید شده بود به فاصله‌ی یه شب 

ولی گذشتم دیگه

توکل کردم به خدا 

از نبودنش ناراحت نبودم 

از این ناراحت بودم چرا اینقدر واسش بی اهمیت بودم من و عاطفه و احساسم‌.

چرا وقتی منو نمیخواست اومد و به بدترین شکل ممکن منو له کرد و رفت، این فکرا اذیتم میکرد.

ولی مطمعنم خدا بالای سره و دنیا می‌چرخه

هیچ خوبی و بدی بی جواب نمیمونه


یکی بگ سوجان کی شروع شد مگ سخنرانی نداشت اولش چی شد

۲۰ دقیق ب ۱۱ شروع شد قربان مامان باباش رفتن خاستگاری طلا جواب بله رو گرفتن قربان اومد روستا دنبال سوجان گفت بریم بیرون نهار بخوریم حرف بزنیم دیگ سوجان آماده شد که برن فیلم تموم شد 

💚🧡در جوانی ام... دلتنگ جوانی شده ام...چه کرده اند با ما🧡💚
خیلی تا شبی که نشنیده بودم ازدواج کرده هنوز منتظرش بودم باورم نمیشه اینقدر زود بره ازدواج کنه ولی خب ...

انشاءالله که بهترینا سر راهت قرار بگیره..زمین به طرز عجیبی گرده مطمئن باش یروزی ی حرفی خبری از اون آقا میشنوی که فقط ی پوزخند میاد رو لبت 

💚🧡در جوانی ام... دلتنگ جوانی شده ام...چه کرده اند با ما🧡💚
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792