بحث مرگ و خدا و آخرت واقعا عجیبه
نگفتم مثل نیروی جاذبه هس ک.. گفتم مثل نیرو جسم نداره.. وجود مادی نداره ک بتونی به چشم ببینیش
ولی بنظرت چیزی ک توانایی درک و شعور و آگاهی نداشته باشه میتونه چیزی بسازه؟
من نظر خودم اینه ک تنها موجودات این دنیا هستن ک جسم دارن.. یعنی عالم غیب و عالم فرشتگان و هرچی ب جز این کره خاکی همه روح و انرژی هستن.. وجود مادی ندارن
ولی ما چون خودمون جسم داریم میگیم حتما همه چیز حتی خدا هم جسم داره و میخواییم ببینیمش
اتفاقا این جسم هست ک درک و شعور و آگاهی نداره الان بدن بدون روح مثل بدن ی مرده آگاهی داره؟
این روحه ک درک داره آگاهی داره
بنظرم اگه خدا جسم بود و وجود مادی داشت و قابل دیدن بود باید ب آگاهی اش و اینکه متوجه عبادتمون میشه یا ن شک میکردیم ن الان ک وجود معنوی داره مثل ی روح یا انرژی یا نیرو
نیرو جاذبه هم ی نیروی مادی هست نیرویی ک توی جهان محدود ما هست نمیشه اون رو با خدا مقایسه کرد.. صرفا ی مثال زدم ک قابل درک باشه
عزیزم ببخشید طولانی شد🥲😘
کلی خب انگار موقعیت مکانی خیلی بستگی داره.. نثلا اگه خیلی از ماها توی این کشورا بودن ب قطع یقین اعتقادات اونا رو داشتیم و مسلمون نبودیم
پس نباید اونا رو ب خاطر جیزی ک در اختیارشون نبود مجازات کرد.. شاید اگه اونا هم توی کشورهای اسلامی بدنیا میومدن الان مومن بودن
اوهومن ولی دلم میخاد خدا اول ی جوری وجود خداشو و برتری دینشون صددرصد واسم اثبات گنه حداقل ی راهی بزاره جلو پام ک واسم ثابت بشه
و بعد برا فرمانبرداری یا نافرمانی کردنم بهم پاداش و کیفر بده
بعد ببینه عاشقانه میپرستمش💔
نمیدونم ولی قبلا ک خوندم واسم ی جاهایی منطقی نبود
البته میدونی من مشکلم از وسواس فکریه.. اخیرا متوجه شدم ک دلیل شک و شبهات از وسواسمه و ی چیز طبیعی نیست و تازه فهمیدم ک تنها نیستم و خیلی ها مثل من هستن و خوب شدن و چقدر ک من خودمو سرزنش کردم ب خاطر افکارم💔
فعلا در مرحله اول ب دنبال درمان وسواسم هستم تا بعدش انشالله خدا رو هم پیدا کنم.. ممنونم عزیزم واسه راهنماییت🥲😘
راستش عزیزم من قبلنا خیلی معتقد بودم تا وقتی ک ی شکی افتاد ب جونم ک ولم نمیکرد و هر روز بیشتر شد تا حایی ک دیگه هیچ اعخقادی ب خدا و هیچ چیز دیگه ای نداشتم.. جال روحی روانیم داغون بود هیچی واسم منطقی نبود .. تا اینکه فهمیدم دلیل این شک هام وسواسه یعنی سابقه وسواس داشتما ولی نمیدونستم وسواس شک ب اعتقادات هم داریم من اینطوری بود ک انقدر این سوالا توی ذهنم میچرخید ک دیگه کل زندگیم مختل شده بود .. یک لحظه از رست این سوالا توی ذهنم امان نداشتم..الان تقریبا یک ماه یکم بیشتر میشه ک فهمیدم ک خیلی هستن ک این مشکل منو دارن و خوب شدن.. یعنی منی ک فک می‌گردن فقط من هستم ک آنقدر شک میکنم همیشه واسم عجیب بود ک چرا بقیه این چیزا آنقدر واسشون اذیت کننده نیست و آنقدر راحت خدا رو قبول میکنن و خودمو ب خاطر افکارم سرزنش میکردم واقعا خیلی دوران سختی بود
الان قرص میخورم ب خاطر وسواسم من توی زمینه های دیگه هم وسواس داشتم.. الان ذهنم خیلی آروم تره خداروشکر حالم بهتره الته هنوز ایمانم ب خدا برنگشته یعنی هنوز ی حالت خنثی دارم ولی ب خودم گفتم تا وقتی وسواسم کاملا ازبین نرفت نمیرم دنبال خدا .. الان ب امید روزیکه ک دوباره بهش ایمان بیارم زندگی میکنم
من هموز توی خیلی از زمینه ها شک دارم ک بعد وسواس باید برم دنبالشون اگه توی همین تاپیک هم نگاه کنی من ی سوالایی پرسیدم ک برام شبهه دارن
ولی ی سری چیزا واقعا ب نظر خودم منطقی اومد از جای خاصی هم نخوندم یا ندیدم این چیزا رو.. چون خیلی جوابا ک بقیه میگن برام منطقی نیست حالا نمیدونم واقعا اون چیزها منطقی نیستن یا ب خاطر وسواسمه ک اینطوری فک میکنم.برا همین سعی کردم خودم فک کنم .و این چیزایی ک بهت گفتم و حالا ی جواب های دیگه ک برای بعضی سوال های دیگه خودم پیدا کردم حتی توی اون دوران وسواسم هم ب نظرم منطقی اومد و تونستم قبولش کنم برای همین باهات ب اشتراک گذاشتم.. توی متن هم گفتم نظر خودمه
