هستید ماجرا رو بگم توروخدا بیاید خیلی ترسیدم
بگو
بگو
من دیروز امتحان دادم داشتم از خیابون رد میشدم با دوستم اون موقع خیابون خلوت بود بعد یهو دیدم دوستم جیغ زد منم سرم گیج رفت افتادم
افتادم دیدم دوستم داره میگه زود بلند شو چون وسط خیابون بودم منم پاهام به شدت درد میکرد سرعت پاشدن نشستم رو یه پیاده رو
کامل گفتی لایک کن
یه زنه با ماشینش زده بود بهم من تازه طلبکار هم بود میگفت من آروم میرفتم .
منم یکم نشستم دوستم بهم آب داد بعد پاهام دردش بهتر شد زنه گفت ببرمت درمونگاه گفتم نمیخواد خوبم از طرفی میترسیدم باهاش برم چون نمیخواستم بابام بفهمه
بعد یکم دورم شلوغ شده بود نزدیک مدرسم همیشه ماشین پلیس وایمیسته اومد گفت حالت خوبه گفتم آره اسممو پرسید ترسیده بودم واقعا لرز کرده بودم نگفتم بهش رفتم با دوستم سوار اتوبوس شدم اومدم خونه ماجرا رو به مامانم گفتم
مامانم چند تا سوال پرسید و گفت چرا نرفتی درمونگاه گفتم ترسیده بودم و حالم زیاد بد نبود
تو خونه هنوز یکم درد داشتم دوستم فکر کرد پاهام پیچ خورده ولی صبح که بیدار شدم اصلا درد نداشتم .
رفتم مدرسه وسط امتحان بودم که مدیرمون اومد گفت اون دانش آموزی که دیروز تصادف کرد تو این کلاسه منم نمیخواستم بقیه بفهمن بچه ها هیچی نمیدونستن گفتن نه
نمیدونم کی به مدیرمون گفته بود
بعد امتحان انقدر استرس داشتم سریع رفتم خونه که دوستم بهم زنگ زد گفت که مدیر اومده بود و سوال کرد اینجاست منم ماجرا رو گفتم با اسم و کلاست
بعد چند تا ازم سوال کرد و اینا
حالا من میخوام برم شنبه پیش مدیر که یجوری قضیه رو ماستمالی کنم شر نشه برام و بابام نفهمه به نظرتون چی بگم
چرا بابات نفهمه
بعدشم نترس نمیگن
بگو که خب چیزی نشده بود. ب بابات نمیگن.
ولی پیش مدیرنگو که نمیخوای بابات بدون
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
40 ثانیه پیش
41 ثانیه پیش
41 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز