طرف همش داره از اجاره خونه میناله از حسرتاش میناله از زجری که میکشه یا از چیزایی که قبلا نداشته و بقیه داشتن بعد این آدم با چه رویی بچه دارم میشه؟ یعنی دقیقا میخواد اون زجرایی که خودش کشیده رو اون بچه هم بکشه یعنی دقیقا داره یه انسان دیگ رو وارد بدبختی میکنه کهههه شاید یک درصد تغییری به وجود بیاد😑مگه وضع خودش تغییری کرده که وضع بچه تغییر کنه مگه خودش تونسته خونه بگیرع که اون بچه بره بگیره مگه خودش تونسته زندگی خوبی بساز که بچه بتونه؟ اصلا مگه خودش زجرای دوران بچگیش و یادش نیست یعنی انتظار داره بچه هم اون زجرا رو بکشه😐 واقعا نمیفهمم چطور یکی میتونه اینقدر بی رحم و سنگدل باشه یه موجود بیگناه و وارد بدبختی کنه اونم تو دنیای امروز که همه چی پوله
به فکر عشق و حالشونن و مسئولیت پذیر و باشعورم نیستن
از دستشون در میره
بعدم یهو انسانیتشون قلمبه میشه که نهههه ما قاتل نمیشیم اینم یه انسانه روزیشو خدا میده
یه بچه رو وارد میکنن تو کثافت زندگیشون
روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
جاریمو بعد مدتها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳
پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم میخوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉
هیچ جواب دیگه ای نمیتونی بدی نه😂 عزیزم زندگی یه انسان دیگست به همه ما مربوطه ظلم به انسان دیگست بعد به جامعه هم آسیب وارد میشه پس به همه مربوطه در ضمن آگاه سازی هم هست
بهونشونه بابا جنین که بچه نیست قتل محسوب بشه هنوز کامل نشده تازه از دو فقیر بپرس حاظر بودن ده بار دو ...
نه تو نمیفهمی رونالدو تو خانواده فقیر دنیا اومده🤡🤡🤡🤡🤡🤡🤡
پلشتای امیدوار
روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی